سوگندسوگند، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 1 روز سن داره

یکی یه دونم

سیسمونی نی نی خاله

امروز با سوگند رفتیم سیسمونی خاله قراره یه پسر خاله دیگه به پسرخاله هات اضافه بشه البته ازترس شما ما یک ساعت اخر رفتیم اول خونه خوب خوابتو گرفتی بعد رفتیم چون اگه نمی خوابیدی اونجا گریه می کردی وقتیم که بیدار شدی دختر خیلی خوبی بودی واسه همینم همه تعجب کرده بودن منم گفتم دخترم دیگه بزرگ شده خانم شده دیگه مامانی شو اذیت نمیکنه قربونت بشم الهی .                            اینم عکسای پرنسسم خونه خاله ...
2 خرداد 1392

گوشواره های سوگند جونم

امروز منو بابایی رفتیم واست گوشواره خریدیم شانس که نداری مامان جون تا اماده شدیم و رفتیم هوا سرد شد واسه همینم یکمی عجله ای شد با این حال بازم گوشواره های قشنگی واست خریدیم وزن گوشواره هات شد 2گرم و 600 قیمتشم شد 420تومن قیمت طلام 136و600بود اینا رو گفتم تا وقتی بزرگ شدی ببینیم طلا چقد فرق می کنه .بعدشم هر جا بردیمت گوشاتو سوراخ کنن قبول نکردن گفتن هنوز خیلی کوچولوی بزارین بزرگتر بشه ما هم مجبوریم چند ماه دیگه گوشواره هاتو گوشت کنیم ایشالا مبارکت باشه عزیزم.                   اینم گوشواره های پرنسسم ...
2 خرداد 1392

از دست تو دختر

پرنسس مامان تازگیا خیلی شیطون شدی خیلی مامانی و بابایی رو اذیت میکنی روزا مامانی وقت نمیکنه هیچ کاری انجام بده    فقط دلت می خواد بیام و باهات بازی کنم یه کاره بده دیگم که میکنی هر جا میریم شما گریه میکنی و مجبوریم زود برگردیم خونمون خدا اون روزم نیاره که دل درد بشی خلاصه واسه هر چیزی گریه میکنی اونم چه گریه ای هیچکی نمیتونه نگهت داره همه ازت فرارین از بس وروجکی شبا هم که زودتر از 3 نمی خوابی همش در حال غر زدنی میبینی دل مامانی چقد پره با خودت نمیگی بابایی خسته مامانی خسته چی بگم دیگه از دست تو دختر ناقلا .اینا رو گفتم تا وقتی بزرگ شدی بدونی چقد مامانی و بابایی واست زحمت کشیدن و قدرشونو بدونی الانم بغل بابایی و داری نق نق میکنی ...
2 خرداد 1392

اگزما

امرز مامانی رفتیم دکتر به خاطر صورتت دکترم گفت این اگزماست یک پماد داد گفت بمالین رو صورتش خوب میشه گفت احتمالا تا یک سال طول بکشه کامل خوب شدنش وزنتم کرد 5/800 بودی گفت ششصد گرم کم داره باید بهش شیر خشک بدین . ما هم داریم سعی میکنیم با هر کلکی شده بهت شیشه بدیم تا الان که موفق نشدیم ولی در نا امیدی بسی امید است. الهی بمیرم صورت دخترم اینجوری قرمز شده ...
2 خرداد 1392

جدیدترین روش خوابیدن

ببین اخه مامانی ادم و به چه کارایی مجبور میکنی خودت خواستی چون اگه دستاتو نبندیم تا صبح چشمای من و بابایی رو در میاری بلا خانوم دیگه حالا به کوچولویی خودت ببخش . الهی بمیرم امروز اینقدر لپای دخترم و بوس کردن که اینجوری قرمز شد دیگه مامانی نمیزارم بوست کنن فقط خودم بوست میکنم .                         سوگند بعد از کادو پیچ شدن ...
2 خرداد 1392

ماجرای خونه خاله

امروز رفتیم خونه خاله فاطمه تا سیسمونی که واسه بچشون خریدن و ببینیم که چشمت روز بد نبینه یهو دل دردت شروع شد اونم چه دل دردی مادر جون واست نبات داغ درست کرد بهت شربت دل درد دادیم خلاصه هر کاری بلد بودیم انجام دادیم تا خوب بشی دیگه بلاخره منو خاله منصوره تو رو تو چادر گذاشتیمو اینقدر تکونت دادیم تا اروم شدی اینقدر اذیت کردی که زود اومدیم خونمون همین که اومدیم خونه راحت خوابیدی انگار نه انگار این سوگند خانم بوده که دلش درد میکرده و از امروز مامانی تصمیم گرفت که سوگند و دیگه مهمونی نبره چون فکر کنم تو خونه خودمونو بیشتر از همه جا دوست داری. ...
2 خرداد 1392

ماه محرم

امروز عزیزم رفتیم خونه مادر جون اخه مادر جون هر سال روز ٤٨ماه محرم و صفر شله زرد نذری درست می کنن منم از طرف تو شله زردو همش زدم و از خدا خواستم  همیشه سالم باشی و در اینده عاقبت به خیر بشی این اولین ماه محرم سوگند مامان در دو ماهگی بود.        تسلیت به همه دوستان شهادت امام رضا ...
2 خرداد 1392

عکسای پرنسسم

اینم چند تا از عکسای قشنگ پرنسسم تا وقتی بزرگ شدی ببینی و از دیدنش خوشحال بشی که چقد با نمک و دوست داشتنی بودی. فدای اون خنده هات بشم قربونت بشم که اینجوری دستتو می خوری تشویق ...
2 خرداد 1392